
نوشته: کرستن بلیک
من تا به حال این فرصت و شانس فوق العاده را داشتهام که با تعداد زیادی از افرادی صحبت کنم که توانستهاند «کار برای فرد» را متوقف کرده و شروع کنند به ترسیم نموداری در زندگی و مسیر حرفهایشان و خود واقعی شان را پیدا کنند. هر چه با افراد بیشتری صحبت میکنم شاهد مشترکات و پس زمینههای بیشتری در روند انجام جهشی از سوی آنها به دنبال شور و اشتیاقشان میشوم. در زیر پنج موضوعی که از ترسیم نمودار برای دورههای زندگی آموختهام را برایتان خواهم آورد.
1. بخواهید.
از خواستن واهمه نداشته باشید. هر چه بیشتر بخواهید بیشتر میتوانید دربارهی رویای خودتان دنیای اطراف را بکاوید. در مورد هر موضوعی که میخواهید سوال کنید. از دیگران فرصت بخواهید. از آنها بخواهید با شما همکاری کنند. باب مک کلور حرفهی بازیگریاش را رها کرد تا با همراهی بردارش شرکت تولید و پخش ترشی مک کلور را راه بیندازد. مک کلور میگوید، «از اینکه از دیگران چیزی بپرسید یا چیزی بخواهید نترسید. بدترین چیزی که ممکن است در پاسخ خواسته شما بگویند این است که بگویند 'نه'. هر چه زودتر خودتان را به شنیدن واژهی «نه» عادت بدهید و نگذارید این واژه خرخره شما را بجود بهتر خواهید توانست هر چه میخواهید از دیگران بخواهید.»
وقتی خودتان را در معرض چنین تجربهای قرار میدهید این باعث رشد شما میگردد؛ وقتی نمودار و مسیر زندگیتان را ترسیم کردید، به جای اینکه بگذارید دیگری آن را به شما دیکته کند، باید از تجربه کردن چنین موقعیتهایی نترسید. به جای اینکه چنین موقعیتی را به مثابهی موقعیتی ترسناک فرض کنید، به آن به چشم یک عامل توانمند سازی بنگرید.
2. تغییر را با آغوش باز بپذیرید.
تغییر کلمهای است ذهنی که میتواند معانی بسیاری داشته باشد و معنای آن کاملاً به این بستگی دارد که خودتان چگونه فردی هستید و با ایدههای جدید چه برخوردی میکنید و چه موضعی در برابر آنها اتخاذ مینمایید. اگر آغوش خودتان را برای تغییرات نگشایید نخواهید توانست به طور کامل به رویاهایتان متعهد و پایبند باشید. این تغییر میتواند به اندازه یک تغییر جغرافیایی و مهاجرت از جایی به جای دیگر بزرگ باشد یا میتواند به کوچکی تغییر عادتهای زندگی کارمندی و کار بین ساعتهای 9 صبح تا 5 بعد از ظهر باشد. گاهی اوقات این تغییر نوعی کاتالیزور است برای ایجاد جرقه خلاقیت در ذهن شما و زمان و فضایی در اختیارتان قرار میدهد که به سوی رویاهایتان حرکت کنید.
پاملا فوکلر از شرکت Totem Color Blocks پس از سالها کار و زندگی در منصب نگهداری و مرمت آثار هنری در سان فرانسیسکو، به سانتا مونیکای کالیفرنیا نقل مکان کرد. انتقال از یک آپارتمان کوچک در سان فرانسیسکو به خانهای در سانتا مونیکا فضای فیزیکی به او داد که بتواند چیزی خلق کند، و به نوبه خود، این توان خلق کردن جرقهی خلاقیت و الهام را در روح و جان وی روشن کرد تا طلا و جواهرات خودش را به یک کسب و کار گرانقیمت تبدیل کند.
کمی زمان به خودتان بدهید و بررسی کنید چه کاری و چه چیزی برخلاف میل شماست و سپس تلاش کنید تا آن را تغییر دهید، حتی اگر این تغییر با گامهایی بسیار کوچک در حد و اندازه گامهای یک کودک نوپا رخ بنماید.
3. زمان مناسب وجود ندارد.
اگر منتظر رسیدن زمان مناسب برای دنبال کردن رویاهایتان هستید، بدانید که انتظارتان تا ابد طول خواهید کشید. از نظر من برخی چیزها قطعیت دارند، و این مسئله یکی از آنها است. سوزان هیل، که کار در سمتهای مدلینگ و جمع آوری سرمایههای خرد برای سرمایهگذاریهای بزرگ را رها کرد تا در کنار شرکایش شرکت مواد غذایی ریچموند را افتتاح نماید میگوید، «من فکر میکنم یکی از بزرگترین چیزها [در دنبال کردن مسیر فردی در زندگی] این است که نمیتوانید منتظر کسی باشید که به شما اجازه شروع کار را بدهد یا ندهد.» یک جایی میرسد که خودتان تصمیم میگیرید راهتان را در پیش بگیرید.
گاهی پیش میآید که این فرایند برای شما نامشخص و درهم باشد، اما بدانید که در این موقعیت تنها نیستید. هر کسی که دست به کار دارای ریسک و خطر میزند، هر کسی که برای باز کردن مسیرش شروع به تخریب دیوارهای روبرو میکند، این عدم قطعیت را تجربه میکند. اگر به دنبال راهی میگردید که کاملاً هموار و بی سنگلاخ باشد، هیچ مانعی در سر راه تان سبز نگردد، بهتر است در همان کنج ایمن خودتان باقی بمانید و از جایتان تکان نخورید. یادگیری و رشد در حرکت است که اتفاق میافتد؛ و همینطور در تجربه کردن و ایجاد روابطی که حین مسیر یافت میشوند. قبل از اینکه احساس آمادگی کنید شروع نمایید.
4. به ایجاد و پرورش روابط بپردازید.
اگر شغل املاک و مستغلات یعنی جا و مکان، جا و مکان، و جا و مکان، پس کارآفرینی هم یعنی رابطه، رابطه، رابطه و لاغیر. کمی ساده انگارانه و احمقانه است که فکر کنید به تنهایی میتوانید کارآفرین باشید. اما نکته مثبت ماجرا این است که حین ساختن مسیرتان برای حرکت، میتوانید از دیگران بخواهید در ساختن آن یاری و همراهیتان بکنند. لازم نیست همهی مسیر را به تنهایی سفر کنید. هم به دنبال همکاران پاسخگو و هم همکاران و شرکایی قدرتمند بگردید. افرادی که بتوانند رهبری کار را در دست بگیرند و همینطور افرادی که انتقادات و پیشنهادات صادقانه به شما بدهند. همه مصاحبه شوندگان من ذکر میکردند که بدون حمایت و همراهی دیگران نمیتوانستند این گام بلند را بردارند.
ملانی هورکان حرفهی پر سودش در تبلیغات را رها کرد تا به دنبال رویاهایش یعنی ساخت فیلمهای مستند برود. او میگوید، «من فکر میکنم اگر برای خودتان رویایی داشته باشید و خودتان برای آن رویا ارزش و اعتبار قائل باشید، دیگران بی دریغ مایل خواهند بود به شما در نیل به آن رویا کمک کنند. نیمی از مبارزه در راه رسیدن به رویایتان این است که رک و پوست کنده بدانید دنبال چه چیزی هستید.»
5. خودتان مانع راه خودتان نشوید. به جهان اطراف اعتماد کنید.
خودتان را آماده کنید. قطعاً افرادی خواهند بود که درک نمیکنند دارید چکار میکنید و چرا این کار را انجام میدهید. حتی ممکن است افرادی پیدا شوند و در چشم شما از شما انتقاد کنند. خوب است که فرد پذیرای انتقاد سازنده باشد اما دیگر پذیرفتن منفی بافی غیر عاقلانه است. فکر کنید اگر خالقان و هنرمندان بزرگ میخواستند به افراد منفی باف گوش بدهند، امروزه دیگر هیچ چیز تازه و خلاقانهای برای بشریت وجود نمیداشت. هنری فورد در جایی گفته است، «اگر از مردم میپرسیدم دلشان چه چیزی میخواهد، آنها اسبهای تندتر و راهوارتر از من میخواستند.» از داشتن رویاهای بزرگ نترسید و نگذارید دیگران روی ذهن شما تاثیر بگذارند. این حرف دربارهی افکار منفی خودتان هم صادق است.
ربکا کراکوف، تدریس در کلاسهای درس را رها کرد تا سازمان غیر انتفاعی The Urban Memory Project را تاسیس کند. او قدرت اعتماد به جهان اطراف را شرح میدهد. «اگر با خودم رک و صادق باشم و بدانم دنبال چه چیزی هستم و چه چیزی میخواهم به جهان موجود بیفزایم، تنها چیزی که باقی میماند این است که به وضوح جهان اطراف و باورهای من به کار میافتند تا آن اتفاق دلخواه برای من رخ بدهد. البته لزوماً ممکن است آن اتفاق برایم نیفتد، اما از اینکه این رخداد را در رویای خودم داشته باشم ترسی به دل راه نمیدهم و صد البته در گوشه ذهنم کاملاً درک میکنم که ممکن است این اتفاق هرگز نیفتد. البته اگر این افکار را در رویایم نپرورانم هم هرگز هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد. من فکر میکنم افراد بیشتر ازاین میترسند که به دیگران بگویند دنبال چه چیزی هستند.»
فدا کردنها، مصالحهها و سازشها، خطر کردنها و اشتباهات همگی بخشی از فرایند دنبال کردن رویاها هستند. هرگز خود بخود به کمال دست نخواهید یافت. باید لذت بردن از این روند را بیاموزید. وقتی به حرف دلتان گوش میدهید، دیگر مقصدی برایتان وجود نخواهد داشت؛ بلکه راهی بی پایان و پر پیچ و خم در برابرتان گشوده خواهد شد. رفتن به دنبال رویاها یعنی این که دارید شانس و اقبال خودتان را میآزمایید و همه افراد میدانند در آزمودن بخت و اقبال هم احتمال پیروزی هست و هم احتمال عدم موفقیت. اما اگر هیچ وقت تلاش نکنید چه چیزی عایدتان خواهد شد؟
0 اظهار نظر