
در سالهایی که سریال «مردان دیوانه» پخش میشد (سریالی که در یکی از شبکههای کابلی آمریکا پخش میشد و موضوع آن افرادی بودند که در بازار تولید و پخش آگهیهای تلویزیونی و سینمایی دخیل بودند. این سریال در 7 فصل و 92 قسمت از سال 1960 تا سال 2015 پخش میشد)، تنها نویسندگان و هنرمندان به درد اداره بخش خلاقیت در دفاتر اداری میخوردند. امروزه این نیروی درونی چنان گسترده شده که میتوان در هر کسی سراغی از آن گرفت.
چه تیم خدمات حسابهای مشتریان باشند در ارائه ایدههای تازه به مشتریان، چه تیم توسعه کسب و کار در پیدا کردن راههای جدید جهت برقراری ارتباط با مشتری، یا خدمات خلاقانه تولید محتوا، همه باید به منظور موفقیت شرکتی که در آن کار میکنند خلاقیت به خرج دهند. حتی سرمایهگذاران حقیقی خرد هم باید بتوانند در مواقع لزوم خلاقیت خود را بروز دهند تا بازدهی سرمایه افزایش پیدا کند.
چرا خلاقیت اینقدر مهم است؟
چون خلاقیت برای شرکتها به مثابه پول نقد است. اجرای موفق ایدههای خوب متمایز کننده شرکتهای رده بالا از شرکتهای ورشکسته است. موانع ورود به حیطه بازاریابی از همیشه کمتر شده است. این روزها هر کسی با داشتن یک ایده و یک ساعت کار میتواند یک وب سایت بسازد یا یک لوگو طراحی کند. سازمانها باید به عنوان صاحبان ایدههای ناب قدر و قیمت داشتههای خود را بدانند و راهی برای سنجش این ارزش و قیمت پیدا کنند.
اما خلاقیت به تنهایی کافی نیست. سازمانها و افراد درون آنها باید در مواقع لازم خلاق باشند. برای اینکار، هر اداره یا زیرمجموعه و هر کارمند باید بخشی از فرهنگی باشد که در آن برتری با بروز خلاقیت سنجیده گردد.
گذاشتن ایدههای جدید بر روی میز
اغلب از خلاقیت طوری صحبت میشود که گویی یک توانایی جادویی است که تنها عدهای خاص دارای آن هستند؛ چیزی که چندان کنترلی روی آن نداریم و ناگهان بروز میکند. اما جیسون کیت (Jason Keath)، بنیانگذار و مدیر عامل سوشیال فرش کانفرنس (Social Fresh Conference) میگوید دست پیدا کردن به خلاقیت جهانی آنقدرها هم که بعضی از کارآفرینها تصور میکنند سخت نیست.
اخیراً با کیت صحبت میکردم، به من گفت خلاقیت خیلی درباره الهام گرفتن نیست بلکه بیشتر در مورد یادگیری چگونگی حل مشکل است. به عقیده وی، «هر کسی میتواند خلاق باشد.» او در ادامه صحبتش میگوید، خلاقیت فرایندی است که یادمان می رود در مدارس یا در محیطهای کسب و کار آن را آموزش بدهیم.
خوب، این خبر خوبی نیست، چون معلوم می شود خلاقیت چیزی نیست که الهههای هنر به شما ارزانی داشته باشند. به جای اینکه صبورانه منتظر درخشیدن بارقه آن باشید، اصولاً باید سعی کنید فرایند آن را یاد بگیرید. کیت اشاره میکند، اگر میخواهید به افراد آموزش دهید در کار انفرادی یا در میان یک گروه خلاق باشند حجم زیادی از آن به نحوه مدیریت شما بر میگردد.
اولین گام در گذاشتن ایدههای جدید روی میز کار طرد مفهوم ایدههای بد است. در اوایل روند خلاقیت، ایدههای بد، آجرهای ضروری ساختمانی هستند که نهایتاً به تولید یک محصول نهایی بهتر منتهی میشوند. خیلی از مواقع یک ایده بد میتواند آغازگر یک ایده بهتر باشد.
کیت میگوید، «ممکن است یک نفر ایده بدی داشته باشد که فکر کند همان راهحل واضح رفع مشکل است اما آن را به زبان نیاورد تا دیگران فکر نکنند که آدم احمقی است. با این حال، همان قدر که راه حل یک مشکل ممکن است برای یک نفر واضح و روشن باشد، به همان نسبت ممکن است هرگز به ذهن 80 درصد از نفرات حاضر در جمع خطور نکرده باشد. به علاوه، حتی بدیهیترین راه حلها را هم باید روی میز گذاشت چون ایدههای بعدی از اتصال همین ایدههای اولیه به وجود میآیند».
یکی از تاکتیکهایی که میتواند باعث ریختن ترس اعضای تیمتان از ارائه ایدههای «بد» بشود این است که پیش از برگزاری جلسه خلاقیت، از آنها بخواهید افکار و ایدههای خود را به صورت ناشناس به اتاق فکر تحویل دهند. این باعث میشود افرادی که اساساً خودشان را خلاق نمیدانند هم در حل مسئله مشارکت کنند. کیت میگوید «قضاوت ایدههای بزرگ را از بین میبرد.» « برای اینکه به قضاوت رودست بزنید، از افراد بخواهید هر کدام با 10 یا 20 راه حل ممکن برای مشکل در جلسه حاضر شوند. از فرد سازماندهی کننده جلسه بخواهید نامهای روی ایدهها را پاک کند، و به این شکل، میتوانید هر یک از ایدهها را بر اساس شایستگی خود ایده بررسی کنید بدون اینکه کسی ترسی از طرد شدن توسط دیگران داشته باشد.»
4 تاکتیک برای پرورش خلاقیت در مواقع لزوم :
اگر رهبران گروه می خواهند خلاقیت افراد را برانگیخته کنند و ایدههای جدیدی به گروهشان بیفزایند و آن ارزش حاصل آمده را به مشتریان انتقال دهند، کار دو قسمت دارد. اول، رهبران و اعضای تیم باید یاد بگیرند به تنهایی گامهای جدید را بردارند. دوم، گروهها نیازمند ایجاد فضایی هستند که به خلاقیت افراد اجازه بروز و ظهور و در نتیجه مشارکت آنها در حل مشکل را بدهد.
به شکل زیر میتوان به هر دوی این اهداف دست یافت:
1) تشویق رشد فردی.
اغلب انسانهای خلاق دارای یک شایستگی درونی و ذاتی هستند که با تجدید نظر کردن در معلومات خود میتوانند زندگیشان را بر این اساس بنا کنند. این به معنی آن است که به دنبال تجارب جدید رفته و آن را به مفاهیم و دانستهها متصل میکنند که در آنها تبحر دارند.
ایجاد ارتباط بین شناختهها و ناشناختهها افراد را تشویق و ترغیب میکند کنج آسایش خود را ترک کرده و به جستجوی تجربههای جدید بروند. آدمی که عادت به پیاده روی دارد ممکن است چیزی در مورد عکاسی نداند، اما یاد گرفتن و طرز گرفتن عکس های خوب از مناظر اطراف موقع پیاده روی یک موضوع دانسته (پیادهروی) را با یک موضوع نادانسته (عکاسی) ترکیب می کند و باعث می شود فرد بدون اینکه احساس ضعف و ناتوانی در خود کند، ایده جدیدی را تجربه کند.
2) به دنبال تجربیات جدید باشید.
برای دستیابی به نتایج بزرگ ، ابتدا به دادههای خوب نیازمندید. با توجه به اصول نروپلاستي (ذهنی که خود را با تجربیاتش وفق میدهد)، تجربه چیزهای جدید به ما امکان میدهد ارتباطاتی ایجاد کرده و با راه و روشی فکر کنیم که پیشتر امکان انجام آن وجود نداشت. تجارب چه بزرگ باشند چه کوچک،میتوانند به ما در اتخاذ تصمیم با روشهایی جدید کمک کنند به نحوی که گاهی باعث تعجبمان هم میشود.
بگذارید اینطور فکر کنیم: از سفری طولانی به خانه بازگشتهاید. برای خوردن باید آشپزی کنید اما در این مدت زمان زیادی که خانه نبوده اید یخچال خالی خالی مانده است. حال، این موقعیت را با زمانی قیاس کنید که آشپزخانه پر است از مواد اولیه مختلف و گوناگون. خلاقیت همیشه به یک شکل به کار میافتد: زمانی که کلی مواد اولیه داریم که میتوانیم با آن هر چیزی که خواستیم درست کنیم، مسلماً خواهیم توانست غذای جالبتری تهیه کنیم و کار راحت تری پیش رو داریم.
3) همیشه دو ایده ارائه کنید: یک امن، دیگری ترسناک.
دائما میشنویم که مدیران از این شکایت دارند که گروههای زیر دست آنها همواره سعی دارند با کمترین تلاش کارشان را به نحوی به انجام برسانند. همان ایدههای قدیمی، همان روشهای قدیمی، همان نتایج قبلی. البته خود مدیران هم قدری مقصرند زیرا همیشه ایدههای امن را برگزیده اند اما این بدان معنی نیست که حرفشان غلط است.
مهم نیست چند بار ایده جنون آمیز تیم شما را ، دیگران پس زدهاند؛ باید باز هم ایدههای جدیدی ارائه کنید و آنها را در جلسات مطرح سازید. اغلب کسی ایدههای غیر معمول را نمی پذیرد اما همین که این ایدهها را با خودتان به میز جلسه میآورید به مشتریان نشان میدهید مایلید کارها را با روشهایی متفاوت به انجام برسانید. و اگر مشتری تصمیم گرفت به سراغ ایده جنونآمیزتری برود فرصتی در اختیار شرکت شما قرار گرفته تا استعدادهای خودتان را به نمایش بگذارید.
4) در شرکت میزبان گردشهای کوتاه شوید.
اغلب ما دیگر از زمان دبیرستان تا به اکنون به اردوهای یکروزه نرفتهایم اما شاید باور نکنید همین سفرهای کوتاه در طبیعت چقدر میتوانند برای بزرگسالان تجاربی آموزنده به ارمغان بیاورند. حالا این گردهمایی کوتاه میخواهد دیدن جدیدترین فیلم سینمایی انیمیشنی باشد، بازدید از موزه هنر باشد، گشت و گذار در باغ وحش باشد، یا چیزی کاملاً خلاف کارهای معمول باشد که دیگران انجام میدهند؛ این که تیم تان را جمع کرده و همه را برای مدتی از فضای دفتر کار بیرون ببرید و در فضایی دور هم جمع شوید که از استرس کاری کمتری برخوردار است منجر به تولید بحثهایی بسیار شگفتانگیز خواهد شد. هر چه افراد بیشتری در این دورهمیها شرکت کنند، مخصوصاً که این افراد دانستههای خود را خارج از محیط اداری مطرح کنند، ارتباطات خلاقانهتری ایجاد خواهند کرد.
ما عاشق این هستیم که به مشتریانمان بگوییم در مورد اهداف خودشان عمیقتر بیندیشند، اما اگر خودمان تجربیات مان را با یکدیگر ترکیب نکنیم، خودمان هم در همان تلههایی گرفتار خواهیم شد که از آنها میخواهیم که از آن گرفتاریها احتراز کنند. با دنبال کردن فرصتهایی که نهایتاً به گسترش افق دیدمان منجر میشوند و ایجاد فرآیندهایی که بحث و گفتگوی خلاقانه را تسهیل مینمایند،
قادریم سازمانهایمان را به نیروگاهی از خلاقیت تبدیل کنیم که میتواند از پس هر چالشی بر آید.
0 اظهار نظر