
نوشته: جف هیدن
برای صاحبان کسب و کار، برای یک کارمند، یا برای هر کس دیگری فقط یک راه برای تعیین موفقیت وجود دارد.
این حقیقت دارد. یک. نه شهر فرنگ، نه کورنوکوپیا [شاخ بزی که زئوس، خدای خدایان داشت و از هر چه صاحبش میخواست لبریز میگشت و وی را سیراب مینمود-م.]، نه «دانهی برف»؛ ما آدمها هیچکدام از اینها نیستیم، بلکه هر یک از ما منحصر به فردیم.
یک.
مسلماً موفقیت در کسب و کار و موفقیت در زندگی برای افراد مختلف معانی مختلفی دارد. (گاهی حتی چیزهایی بسیار متفاوت؛)
و موفقیت باید هم معانی مختلفی داشته باشد. اینکه آیا موفق هستید یا نه بستگی تام به تعریفی دارد که از موفقیت دارید، و قربانیهایی که نه تنها در دنباله روی از تعریفتان از موفقیت قبولشان میکنید، بلکه با جان دل آنها آغوشتان را به رویشان میگشایید. ما میتوانیم خیلی چیزها داشته باشیم، اما داشتن همه چیز غیر ممکن است.
من فلان چیز را به دست میآورم، و در کنارش بهمان مورد را هم مییابم. برای صاحبان کسب و کارهای کوچک، کارمندان، و برای هر کس دیگری تنها یک تعریف برای موفقیت وجود دارد. پاسخ این مفهوم در ارائه پاسخ یک پرسش نهفته است: چقدر خوشحال و راضی هستم؟
همین است. اینکه چقدر موفق هستید باز میگردد به پاسخی که به همین یک سوال میدهید.
اینکه چقدر خوشحال هستید؟
کارآفرینان فوقالعاده موفق، حداقل از نظر مفهوم سنتی موفقیت در کسب و کار، ساعتهای طولانی که برای دیگران غیر ممکن است را به کار میپردازند در حالی که تمام هم غمشان انحصاراً به ساختن و بنا کردن کسب و کارشان معطوف است. در بسیاری از مواقع (برخی میگویند در بیشترشان)، زندگی فردی و خانوادگیشان تا حد زیادی قربانی تمرکز آنها بر کارشان میشود.
آیا این قربانی کردن صحیح است؟
عادلانه یا ناعادلانه بودن این موضوع مسئلهای است فرعی.
چارهای به جز قربانی دادن نیست. اگر کرور کرور مالاندوزی کنید و ثروت مند بشوید ولی رضایت درونی نداشته باشید، این واقعیت را نیاموختهاید که یک موفقیت فوقالعاده در کسب و کار اغلب نیازمند پرداخت هزینههای شخصی سنگینی است. مسلم است که چیزهای دیگری هستند که از پول در آوردن اهمیت بیشتری دارند، هیچ بحثی در این مطلب نیست.
از سوی دیگر، اگر هر روز صبح ساعت 4 صبح از خانه میزنید بیرون و زندگی ثروتمند گونه و متنوعی را دنبال میکنید اما باز هم احساس رضایت ندارید، به واقع هنوز به درک این حقیقت نائل نشدهاید که کاری که برای انجام دادن انتخاب میکنید شما را ثروتمند نخواهد کرد. رضایت شخصی خوب است اما برای شما کافی نیست ... که التبه این موضوع هم قابل فهم و پذیرش است و اشکالی ندارد.
سعی کنید هر آنچه میخواهید را به بخشهای کوچکتری تقسیم کنید، اما موفقیت کاری، خانواده و دوستان، علائق شخصی... هیچ جنبهای از زندگی را نمی شود از دیگر جنبههای آن جدا کرد. هر یک از این جنبهها تکههایی ثابت و جدانشدنی از یک کل هستند. در نتیجه تمرکز کردن بیشتر بر روی یک جنبه باعث میگردد ناخودآگاه تمرکز فرد بر جنبههای دیگه کمتر بشود.
میخواهید پول بیشتری در بیاورید؟ البته که میتوانید، اما باید چیز دیگری را در مقابل آن بدهید.
میخواهید زمان بیشتری با خانواده بگذرانید؟ میخواهید به دیگران کمک کنید؟ میخواهید به دنبال سرگرمیهایتان بروید؟ البته که میتوانید، اما باید چیز دیگری را در مقابل آن بدهید.
چه چیزی به شما انگیزه میدهد؟ میخواهید برای خودتان و خانوادهتان چه چیزی به دست بیاورید؟ از منظر روحی، عاطفی و مادی چه چیزی برایتان بیشتر از دیگر موارد میارزد؟ همین مورد خواهد بود که باعث خوشحالی شما خواهد بود. اگر الان مشغول انجام آن کار نیتید، مطمئناً خوشحال نخواهید بود.
ساده است، نه؟
همینطور است. اما به عده ی بیشماری فکر کنید که در میان اطرافیانتان میشناسید؛ کسانی که شکایت میکنند از نتایجی که در راه رسیدن به خواستههایشان آگاهانه انتخاب کردهاند.
برای مثال، معلمانی را میشناسم که مدام شکایت میکنند که حقوقشان کم است. دائماً. در نهایت به ایشان میگویم، «شاید بهتر باشد شغلتان را عوض کنید.»
میگویند، «اوه نه!» و میزنند زیر گریه. «من عاشق تدریس هستم!»
نه عزیزم، نیستی. اگر واقعاً آموختن را دوست دارید باید بهتر از این با عواقب اجتناب ناپذیر این شغل کنار بیایید. برای تدریس چارهای ندارید جز اینکه وضع خوب مالی را قربانی کنید.
حالا بفرمایید خوشحال هستید؟
تعریف موفقیت اهمیت زیادی دارد، اما اگر نگاه دقیقتری به موضوع بیندازیم میبینیم تاثیری که این تعریف شما از مسائل بر زندگیتان میگذارد از این هم بیشتر است. چرا که در بسیاری از موارد، قصد و نیست شما اهمیت دارد، اما این نتایج به دست آمده هستند که جواب واقعی را پیش رویتان مینهند.
اگر کمک به دیگران از طریق مشاغل اجتماعی تعریفی است که از موفقیت دارید، احتمالاً زندگی مناسب و معقولی خواهید داشت، اما پولدار نخواهید شد ... و باید این حقیقت را بپذیرید. اگر خوشحال هستید، موفقید.
اگر ساختن یک شرکت 100 میلیون دلاری تعریف شما از موفقیت را تشکیل میدهد، میتوانید خانواده داشته باشید اما داشتن خانوادهای که از منظر عاطفی هم ثروتمند باشد تقریباً غیر ممکن است... و باید این واقعیت را بپذیرید. اگر خوشحال هستید، موفقید.
اگر نیستید، در تعریف خود تجدید نظر کنید، زیرا برای شما تعریف مناسبی نیست. نمیتوانید همه چیز را با هم داشته باشید. نباید بخواهید که همه چیز را با هم داشته باشید، اگر این کار را نکنید، به راحتی دچار نارضایتی و نبود شادی میشوید.
از خود بپرسید آیا خوشحال هستم. اگر بله، موفقید. هر چه شادتر باشید، موفقیت بیشتری دارید.
و اگر ناراضی هستید، وقتش است که به فکر انجام تغییراتی در زندگیتان باشید.
0 اظهار نظر